يك سال پيش در چنين روزي زمين غريد و در ۱۲ ثانيه شهر در سپيده دم
بر روي ساكنانش آوار شد، نزديك به شش ساعت طول كشيد تا ايرانيان از اين قهر طبيعت
با خبر شوند و نزديك به ۱۰ ساعت از زمان سپري شد تا نخستين گروه امداد و نجات در شهر
.ويران و ماتم زده و غم انگيز بم اردو زنند و فرياد و فغان درماندگان و كمك طلبان را يار باشند
اما اينك نه يك روز، نه يك هفته و يك ماه.و يك فصل كه يكسال از ماجرا و رخداد غير منتظره
شهري با قدمت دو هزار و ۵۰۰ ساله مي گذرد در حالي كه در هر كوي و برزن و قصبه و
روستا گر چه ناله اي و شيوني شنيده نمي شود، فرياد و فغاني در فضاي شهر طنين
نمي افكند، پدر و مادريسراغ نوزاد شش ماهه اش رانمي گيرد و همسري در پي
شوهر در زير آوار مانده اش نيست ، اما يك غم نگفته ، يكدرد نشنيده و يك
.مگوي پرسش انگيز و بي صدا همه را به خود مي خواند
آن نياز نه آب و نان و مسكن و اشتغال كه نياز عاطفي و تقويت
اميد در شهرونداني است كه هر لحظه اگر به حال خود رها شوندپراز
نااميدي مي شوند و مرگ تدريجي تجربه مي كنند.روانشناسان، جامعه شناسان،
تحليلگران اجتماعي بايد ريشه هاي يأس مستمر و پايدار در مردم بم را بيابند و نسخه هاي
،آموخته خود در آكادمي هاي معتبر دانشگاهي را در اختيار مجريان و برنامه ريزان قرار دهند
.در غير اين صورت ماندگاري ياس و دلمردگي در بم پيامدهاي زيانباري را به بار خواهد آورد
كه در دراز مدت حتي فعاليت هاي عمراني و خدماتي بي عيب و نقص نمي تواند خلأ ناشي از اين
... كمبودها را مرتفع كند
نقل ازروزنامه همشهري امروز مورخ پنجم ديماه